متن كامل سخنرانیِ تاریخیِ دكتر زامِنهوف، مبدع زبان اسپرانتو، در اولین كنگرهی جهانیِ اسپرانتو
مترجم: احمدرضا ممدوحی
نخستین كنگرهی جهانی اسپرانتو كه در شهر بولُنْی ـ سورـمِرِ فرانسه، از ۵ تا ۱۳ ماه آگوست سال ۱۹۰۵ برگزار شد، دارای اهمیتی تاریخی است. در این كنگرهی بینالمللی كه در آن ۶۸۸ نفر از كشورهای گوناگون جهان، با زبانهای مادری متفاوت بسیار زیادی شركت داشتند، هیچ مترجمی وجود نداشت و تمامی شركتكنندگان تنها به زبان اسپرانتو صحبت میکردند. در این كنگره دكتر زامنهوف یكی از سخنرانیهای تاریخی خود را ایراد نموده است كه از نقطهنظرهای گوناگونی حائز اهمیت میباشد. به عنوان مثال، با مطالعهی متن این سخنرانی بهوضوح میتوان مشاهده کرد كه مشكلات مربوط به تعدد زبانها و مسئلهی زبان بینالمللی همچنان پابرجاست و در راه برطرفسازی آن هنوز اقدامی در مقیاس وسیع و جهانی انجام نشده است. همچنین زامنهوف بهخوبی به این نكتهی بسیار مهم اشاره مینماید كه ـ مثلاٌ در دنیای سیاست ـ هنگامی كه دو فرد میبایست به زبان ملی یا مادری یكی از آن دو – و یا حتی زبان ملی فردی سوم - صحبت نمایند، تبعیضِ زبانی در واقع شروع شده است و مسلماُ فردی كه مجبور به استفاده از زبان دیگری شده، به هیچوجه نمیتواند با مخاطب خود با مهارت زبانی او روبرو گردد و خواهناخواه در موضع پایینتری قرار میگیرد و قادر به بیان و دفاع درخور از نقطهنظرهای خود نمیباشد.
این سخنرانی نشانگر ابعادی از شخصیت زامنهوف نیز میباشد: در اینجا آشکارا میتوان نحوهی برخورد وی را با دوستداران و حامیان ایده و زباناش و حتی با رقیباش، شلهیِر، مشاهده نمود و دید كه در هر مورد كمال قدردانی و تشكر و عدالت را نسبت به ایشان ادا نموده است. هرچند این سخنرانی حدود یك قرن پیش ایراد شده است ولی مطالب آن همچنان بههنگام است و برای تمامیِ كسانی كه بهنحوی با مسئلهی زبان روبرو هستند، از سیاستمداران بلندپایه گرفته تا ادبا، شعرا، نویسندگان و جهانگردها تا مردم عادی كه تنها از طریق استفاده از وسایل ارتباط جمعی با مسئلهی زبان روبرو هستند، حاوی نكات بسیار مهم و تكاندهندهاى میباشد.
"خانمها و آقایان محترم! سلام من بر شما، هماندیشان ِ گرامی، برادران و خواهران خانوادهی بزرگ جهانی انسان كه از كشورهای دور و نزدیك، از گوناگونترین مناطق جهان آمدهاید تا بهخاطر نام ایدهای سترگ كه تمامی ما را متحد میسازد، دست یكدیگر را برادرانه و متقابلاً بفشاریم. و سلام من بر تو، ای كشور فرانسه و تو ای شهر بولُنْی ـ سورـ مِر كه خود را با مهربانی و مهماندوستی به كنگرهی ما ارزانی داشتهاى. من همچنین تشكر قلبیام را نثار اشخاص و مؤسساتی در پاریس مینمایم كه در هنگام گذار من از میان این شهر باشكوه، به نام و نشان من، اشتیاق خود را نسبت به اسپرانتو بیان نمودند؛ یعنی آقای وزیر آموزش عمومی، هیئت رئیسهی شهر پاریس، اتحادیهی آموزش فرانسه و بسیاری از اشخاص برجستهی دیگر ...
این روز، برای ما روز مقدسی است. گردهمائی ما متواضعانه است؛ دنیای خارج دربارهی آن چیز زیادی نمیداند، و سخنان بیان شده در نشست ما، بهوسیلهی تلگراف به سوی شهرها و شهركهای جهان، به پرواز درنمیآید؛ در اینجا فرمانداران و وزرا برای تغییر دادن برگ سیاسی جهان گردهم نیامدهاند؛ خبری از درخشش لباسهای مجلل، مدالهای بیشمار و پرشكوه نیست؛ توپها در اطراف بنای محقری كه ما در آنیم، به غرش درنمیآید؛ اما در میان این سالن، اصواتی مرموز، صداهایی بسیار كوتاه در پرواز است كه به گوش شنیده نمیشود ولی برای هر جانِ حساسی، قابل درك است: این اصوات، نداهای پدیدهای جدید و بزرگ است، كه هماكنون در حال زادهشدن میباشد. در میان فضا، اشباحی مرموز در پرواز است؛ چشمها قادر به دیدن آن نیست، ولی جانها آنرا احساس مینماید؛ اینها، تصوراتی است از زمان آینده، زمانی كاملاً نو. این اشباح، به درون جهان به پرواز درخواهد آمد، كالبد خواهد یافت و قدرتمند خواهد گشت، و فرزندان و نوادگان ما، آن را خواهند دید، آنرا احساس خواهند كرد و از آن بهرهمند خواهند گشت. در دورترین اعصارِ باستان كه دیگر مدتهاست از خاطر بشریت زدوده شده است و دربارهی آن هیچ تاریخی، حتی كوچكترین سندی را برای ما حفظ نكرده است، خانوادهی بشری از هم فروپاشید و اعضای آن، از درك یكدیگر باز ایستادند. برادرانی كه همگی طبق یك نمونه خلق شده بودند، برادرانی كه دارای كالبدی یكسان بودند، و از روحی برابر، تواناییهایی همسان، ایدهآلهایی همگون، و خدایی برابر در قلوبشان بهرهمند بودند، برادرانی كه میبایست با همدیگر همیاری مینمودند، و با هم برای خوشبختی و عظمت خانوادهی بشری خود زحمت میكشیدند ـ بهكلی برای یكدیگر بیگانه شدند و ظاهراً برای ابد به گروههای كوچك دشمن تقسیم گشتند، و در بین آنها جنگی جاودانه آغاز گشت.
در طول هزاران سال، در تمامی طول زمانی كه بشریت بهخاطر دارد، این برادران برای همیشه در بین خود، فقط در حال درگیری بودهاند و هرگونه تفاهم متقابلی بین آنان، مطلقاً ناممكن بوده است. پیامبران و شعرا، در رؤیای زمانی بسیار دور و مهآلود بودند كه در آن انسانها دوباره شروع به درک یکدیگر نمایند، و مجدداً در یك خانواده به همدیگر بپیوندند. اما، این تنها یك رؤیا باقی مانده است. دربارهی این اتحاد مجدد، همانند تخیلی شیرین صحبت شده است ولی هیچكس آن را جدی تلقی نكرده و هیچتن آنرا باور نكرده است. و اكنون برای اولین بار، این رؤیای هزاران ساله، شروع به تحقق یافتن میكند. در شهری كوچك در ساحل دریای فرانسه، انسانهایی از متفاوتترین كشورها و ملتها گردهم آمدهاند؛ دیدار آنها ملاقاتی كرولال گونه نیست، بلكه آنها یکدیگر را درك مینمایند، آنها همانند برادران با یكدیگر به صحبت میپردازند، بسان اعضای یك ملت.
غالباً اشخاصی از ملل گوناگون گردهم آمده و به درک یكدیگر نائل میآیند ولی چه تفاوت آشکاری است بین تفاهم متقابل ایشان و ما. در آنجا، تنها بخش بسیار كوچكی از گردهمآمدگان كه امكان تخصیص مقدار بسیار زیادی وقت و مقدار بسیار زیادی پول برای فراگیری زبانهای بیگانه داشتهاند به تفاهم متقابل دست مییابند، و دیگران همگی تنها با تن خود و جسماً در این گردهماییها شركت میجویند، نه با سر خویش و روحاً؛ ولی در همایش ما، تمامی شركتكنندگان قادر به برقراری تفاهم متقابل میباشند، هر كسی كه مایل به درك ما باشد، بهسادگی میتواند ما را درك نماید و نه فقر و نه کمبود وقت، گوشهای كسی را به روی سخنان ما نمیبندد. در آنجا، تفاهم متقابل با راهی غیرطبیعی، مزاحمتزا و غیرعادلانه قابلحصول است، چراكه در آنجا عضو یك ملت، در برابر عضوی از ملتی دیگر كه زبان او را باید صحبت كند، تحقیر میشود و از زبان خود شرم دارد، به لكنت میافتد و سرخ میگردد، و خود را در مقابل مخاطبش ناراحت احساس مینماید، در حالی كه مخاطب او، خویشتن را قوی و مغرور احساس میكند؛ در همایش ما، ملل قوی و ضعیف، ممتاز و غیرممتاز وجود ندارد، هیچ كس تحقیر نمیشود، هیچ كس خود را ناراحت نمییابد، ما همگی بر بنیادی بیطرف برایستادهایم، ما همگی دارای حقوقی كاملاً برابر هستیم؛ ما همگی خود را بسان اعضای یك ملت، همانند اعضای یك خانواده احساس میكنیم و برای اولین بار در تاریخ بشریت، ما اعضای متفاوتترین مردم جهان، در كنار یکدیگر ایستادهایم، نه مانند بیگانگان، نه مثل رقبا، بل بسان برادرانی كه بدون تحمیل زبان خود بر یکدیگر، به درک متقابل همدیگر نائل آمده، بهخاطر ظلمتی كه آنان را تقسیم كرده است، سوءظنی به همدیگر ندارند، به یكدیگر عشق میورزند، و دستهای همدیگر را میفشارند، نه منافقانه، مثل عضوی از ملتی دیگر، دست عضوی از ملت دیگر را، كه صمیمانه همانند انسانی، دست انسانی دیگر را. ما باید بهخوبی از اهمیت این روز آگاه باشیم، زیرا امروز در میان دیوارهای مهماننواز شهر بولُنْی، فرانسویها با انگلیسیها، یا روسها با لهستانیها گردهم نیامدهاند، بلكه این انسانها هستند كه گرد انسانها جمع گشتهاند. مبارك باد این روز، و معظم و باشكوه باد پیامدهای آن.
ما امروز گردهم آمدهایم تا به یاریِ واقعیتهایی غیرقابلانكار، به جهان چیزی را نشان بدهیم كه تاكنون نخواسته است آنرا باور نماید. ما به دنیا نشان خواهیم داد كه تفاهم متقابل مابین افرادی از ملل گوناگون، بهخوبی تمام قابلدستیابی است، و اینكه برای این منظور اصلاً ضرورتی ندارد كه یك ملت تحقیر گردد، یا ملتی دیگر را ببلعد، اینكه دیوارهای موجود بین مردمان، به هیچ وجه چیزی الزامی و جاودانه نیست، اینكه تفاهم متقابل بین خلایقی همنوع، رؤیایی تخیلی نیست، بلكه پدیدارگشتنی است كاملاً طبیعی كه بهخاطر اوضاع تأسفبار و شرمآور، تنها به مدت بسیار طویلی به تأخیر افتاده است، ولی زود یا دیر حتماً میبایست درمیرسید و اكنون بالاخره بهدستآمده است. در حالِ حاضر، هنوز با ترس گام برمیدارد ولی هنگامیكه به راه افتاد، دیگر متوقف نخواهد شد. بهزودی، چنان با قدرت حكومت خود را آغاز خواهد نمود كه نوادگان ما حتی قادر نخواهند بود كه باور كنند قبلاً طور دیگری بوده است، اینكه انسانها، سلاطین جهان، مدتی مدید از درک یکدیگرناتوان بودهاند. هر كسی كه میگوید زبان ابداعی و بیطرف غیرممكن است، بهسوی ما بیاید و او ایمان خواهد آورد. هر فردی كه میگوید ارگانهای صوتی ِ مردم جهان متفاوت است و هر كسی زبان ابداعی را به گونهای دیگر تلفظ میكند و استفادهكنندگان از چنین زبانی نمیتوانند همدیگر را درك نمایند، بهسوی ما بیاید و اگر انسانی امین است، و قصد آن ندارد كه آگاهانه دروغ بگوید، اقرار خواهد نمود كه در اشتباه بوده است. او باید در روزهای آینده، در خیابانهای بولنی ـ سورمِر قدم بزند، او باید ببیند كه نمایندگان ملل گوناگون چقدر خوب یکدیگر را درک مینمایند، او از اسپرانتودانانی كه با آنها روبرو میشود بپرسد كه آنها چقدر وقت و یا هزینه برای فراگیری این زبان اختصاص دادهاند و آنرا با مخارج هنگفتی كه آموزش هر زبان طبیعی احتیاج دارد مقایسه كند و اگر او انسانی صادق است، برود و در سراسر جهان این را با صدایی بلند همواره تكرار نماید كه: ”بله، زبان ابداعی كاملاً ممكن است و تفاهم متقابل انسانها، بهوسیلهی زبانی ابداعی و بیطرف، نه تنها كاملاً میسر است بلكه حتی بسیار بسیار آسان میباشد.“ این حقیقت دارد كه بسیاری از ما، هنوز زبانمان را خوب فرانگرفتهایم، و بهجای اینكه آنرا روان صحبت کنیم، با لكنت بدان تكلم میكنیم، ولی با مقایسه كردنِ لكنت این عده با صحبت روان افرادی دیگر، هر ناظر باشعوری، بهراحتی ملاحظه خواهد كرد كه علت این لكنت زبان، در خود زبان نهفته نیست بلكه تنها در تمرین ناكافیِ اشخاص مذكور میباشد. پس از هزارههای بسیار زیاد كرولالی متقابل و درگیری، اكنون در بولنی ـ سورـ مر، در حقیقت تفاهم و برادریِ متقابل ملل گوناگون بشریت، در مقیاس بزرگ، شروع میشود؛ و هنگامیكه شروع شد دیگر متوقف نخواهد گشت، بلكه همیشه قوی و قویتر به پیش خواهد رفت تا آخرین سایههای این ظلمت جاودانه، برای همیشه محو گردد.
روزهای كنونی در بولنیـسورـمر، از اهمیت بسزایی برخوردار است و مبارك باد این ایام! در این نخستین كنگرهی اسپرانتودانها، لازم است چند كلمهاى راجعبه مبارزینی كه نهضت ما تاكنون داشته است، صحبت شود. اما پیش از اینكه راجعبه مبارزینی كه بهخصوص اسپرانتودان هستند صحبت كنم، وظیفهی خود میدانم كه در ابتدا چند كلمهاى دربارهی انسانی كه دارای شایستگیهای بزرگی در نهضت ما است، صحبت نمایم. انسانی كه متأسفانه، اسپرانتودانان اغلب با او ناعادلانه برخورد میكنند، تنها به این خاطر كه او هر چند كارهای بسیار زیادی برای ایدهی زبان بینالمللی در كل انجام داده است، ولی با وجود این، به دوستداران آن شكلِ بهخصوصِ زبانی، كه ما برای آن در حال مبارزهایم، تعلق ندارد. من راجع به آقای محترم، مارتین شلهیر، مؤلف زبان ولاپوک صحبت میكنم. شكل زبانی كه این مرد كهنسال محترم برای بهوجود آوردن آن كار كرد، غیرعملی از آب درآمد؛ راهی كه او انتخاب كرد، معلوم شد خوب نیست؛ ایدهاى كه او برای آن دست به مبارزه زد، به زودی سقوط كرد و با سقوط خود، ضرر بزرگی را برای ایدهی ما در كل و بهویژه برای آن شكلِ بهخصوصِ این ایده كه ما بهخاطر آن در مبارزهایم، با خود بههمراه آورد. اما ما نمیبایست از عدالت عدول كنیم، هر انسانی را باید طبق كارهایی كه انجام داده است ارزشیابی كنیم، نه براساس پیروزی یا شكست او. و كارها و شایستگیهای آقای شلهیر، بسیار عظیم بوده است. او در طول سالیان متمادی، با اشتیاقی فراوان برای ایدهی زبان بینالمللی كار كرد؛ در حالیكه بسیاری از اشخاص، تنها طرحهایی نظری را ارائه مینمودند، وی اولین شخصی بود كه شكیبایی این را داشت تا زبانی كامل را از ابتدا تا انتها بهوجود آورد (هرچند در آن زمان اسپرانتو آماده گشته بود، ولی هنوز منتشر نشده بود)، و اگر این زبان عملی از آب درنیامد، این دیگر تقصیر او نیست. در تمامی جهان، وی نخستین كسی است كه با كوششی خستگیناپذیر، برای ایدهی زبان بیطرف، ایجاد علاقه نمود و اگر این كار او سقوط كرده و برای مدتی مدید جهان را برای هرگونه زبان ابداعی سرد نموده است، این هم تقصیر وی نیست. نیت او انجام كار خوب و عظیمی بود، و در راه عملی ساختن آن بسیار زیاد و مشتاقانه كار كرد و ما میبایست او را برطبق اراده و كارش ارزشیابی نمائیم نه برطبق موفقیتاش. چنانچه زمانی ایدهی زبان جهانی، در دنیا پیروز گردد ـ هیچ فرق نمیكند، چه تحت شكل اسپرانتو، چه زبانی دیگر ـ نام شلهیر برای همیشه پرافتخارترین جا را در تاریخ ایدهی ما اشغال خواهد نمود، و این نام را دنیا هرگز فراموش نخواهد كرد.
من امیدوارم بیانگر عقیدهی تمامی اسپرانتودانان در این كنگرهمان باشم، در این هنگام كه میگویم: ”ما تشكر قلبی خود را به آقای شلهیر، اولین و باانرژیترین پیشتاز ایدهی زبان بیطرف و بینالمللی، ابراز مینمائیم.“ حال، به كوششگَرانی میپردازم كه بهخصوص اسپرانتودان هستند. هنوز زمان آن فرانرسیده است كه تاریخِ رسمی نهضت ما نگاشته شود و من از آن هراس دارم كه در موقع ارزیابی مقایسهای شایستگیهای مبارزین مختلف، بیعدالتیای در حق كسی، روا دارم. بهاین دلیل، از ایشان بهطور جداگانه نام نمیبرم بلكه تشكر قلبی خود را برای كار متمادیشان، به همگی آنها با هم، به نام تمامی دوستداران اسپرانتو، ابراز مینمایم. هجده سال از زمانی كه اسپرانتو در جهان پدیدار گشته است، میگذرد. این هجده سال، سالهای آسانی نبوده است. هماكنون، در مقابل خویش تعداد بیشماری از دوستداران صمیمی اسپرانتو را میبینم كه تقریباً نمایندهی تمامی كشورهای این كرهی خاكی هستند، نمایندهی تمامی ملل جهان از هر شأن و مرتبه و طبقه.
اكنون ادبیات ما، ادبیاتی بسیار بزرگ است، مجلات ما بسیار پُرشمار است، و در تمامی دنیا ما دارای گروهها و باشگاههای اسپرانتو هستیم و برای هیچ انسان با فرهنگی در جهان، نام نهضت ما، اكنون دیگر ناشناخته نیست. حال، زمانیكه با قلبی به هیجان آمده، به وضعیت درخشان نهضتمان مینگرم، نخستین پیشتازانی را بهیاد میآورم كه برای هدف ما، در دورانی حزین، زحمت كشیدند، هنگامیكه هنوز در همهجا، تنها با تمسخر و تعقیب روبرو بودیم. بسیاری از آنها هم اكنون در قید حیاتاند و با شادی تمام، ثمرات كوششهای خود را نظارهگرند. اما، آه و افسوس كه بسیاری دیگر از پیشروان ما، در اینهنگام زنده نیستند. هجده سال مدت زیادی است. در طول این دوره، مرگ، بسیاری از همرزمان مشتاقمان را ربوده است. نقل اسامی تمامی آنها در اینجا كاری است ناممكن؛ بنابراین تنها از چندتنِ ایشان نام میبرم: لئوپولدو اینشتین، اولین مبلغ باانرژی نهضت ما، نخستین كسی بود كه ما را ترك گفت؛ درگذشت او، ضربهی بزرگی به نهضت ما در كل و بهخصوص به توسعهی آن در آلمان بود. سپس، دستِ مرگ، یوزفو واسْنیاِوسكی حواری مهربان و محبوب همهی نهضت ما را، در لهستان، از بر ما ربود. و چند سال پیش شخصی فوت نمود كه اسپرانتو، به او بسیار مدیون است، بسیار زیاد و بدون او، احتمالاً نهضت ما اكنون اصلاً وجود نمیداشت: من راجع به فردی فراموشنشدنی یعنی و. هـ. ترومپیتر صحبت میكنم. او هرگز راجع به خودش صحبت نمیكرد، هیچگونه حقی را برای خود طلب نمینمود و زمانیكه در سختترین شرایط قرارداشت، تمامیِ بار نهضت ما را بر دوش كشید، او بهتنهایی و برای مدتی مدید، از نهضت ما حمایت كرد تا اینكه تعداد اسپرانتودانان به اندازهی كافی برسد و قادر گردند تا با قوای مشتركشان از نهضت حمایت نمایند. اگر او وضع كنونی نهضت ما را میدید، چقدر خوشحال میگشت! جدا از سه شخصیت نامبرده، هنوز تعداد زیادی، افسوس، تعداد بسیار زیادی، از اشخاصی كه برای نهضت ما كار كردهاند، اكنون دیگر در دنیای ما مأوی ندارند، و قادر نیستند تا ثمرات زحمات خویش را بنگرند. ایشان هرچند از نظر جسمانی مردهاند، اما در خاطر ما همیشه زنده خواهند بود. آقایان و خانمهای محترم، پیشنهاد میكنم كه به افتخار یاد آنها، از جای برخاسته و برپای بایستیم. این اولین كنگرهی اسپرانتودانها، احترام و سلام مجدد خود را، به روان پاكِ تمامی مبارزان اسپرانتودان كه درگذشتهاند، ابراز میدارد!. به زودی نشستهای كنگرهی ما كه هدفشان ایجادِ برادری حقیقی، بین تمامی آحاد بشریت است، شروع خواهد شد. در این لحظهی باشكوه، قلب من سرشار از چیزی مرموز و غیرقابل توصیف است و این تمایل را در خود احساس مینمایم كه با نیایشی، قلبم را تسكین بخشم، نیایشی بر قدرتی كه والاترین است و یاری و بركت او را مسئلت مینمایم. ولی همانطور كه در این لحظه، خود را عضو یك ملت نمیدانم، بلكه خویشتن را انسانی ساده میبینم، همچنین احساس مینمایم كه تعلق به مذهبی ملی یا فرقهای ندارم، بلكه تنها یك انسانم. در این لحظه در برابر دیدگانم، تنها قدرت اخلاقی ایستاده است، كه هر انسانی آنرا در قلب خویش احساس مینماید، و من به این قدرت ناشناخته، همراه با این نیایش، رجوع مینمایم:
به تو اى رمز و رازِ روحانی رفیع،
بزرگقدرتی كه جهان در حكومت توست،
به تو، سرچشمهی عظیم عشق و حقیقت و منشأ حیات جاودانه،
به تویی كه هر كسی بهگونهاى تصویرت میكند،
ولی، در دل همگان به یكنحو احساس میگردی،
به توییكه میآفرینی و پادشاهی میكنی، امروز ما میبریم نماز.
به سوی تو نمیآییم با ایمانی ملی،
همراه با سختباوریهای اشتیاقی كور: در این دَم،
تمامی جَدَلهای مذهبی به خاموشی گراییده و تنها،
ایمانِ قلبی است كه حكمفرماست.
با این ایمان كه نزد همگی یكسان است،
با این حقیقیترین ایمان،
بدون تحمیلی جنگجویانه،
كنون ما،
فرزندان كل بشریت،
اندرایستادهایم در بارگاه تو.
تو به زیبایی و كمال،
درآفریدی بشریت را،
اما،
پاره پاره ساخت با جنگجویی،
بشریت، خود را؛
بیرحمانه هجوم میبرند، مردمان، مردم را،
شغالگونه حملهور میگردد، برادر، برادر را،
آه، هر كه هستی، اى قدرت سحرآمیز،
گوشدار این ندای نیایش صمیمانه را،
باز دِه صلح را به فرزندانِ بشریت بیشمار!
ما سوگند خوردهایم كوشش كنیم،
قسم یاد كردهایم مبارزه نماییم،
تا اتحاد را به بشریت باز آوریم.
حمایتمان كن، اى قادر،
تا از پای نیافتیم،
بل بگذار تا بر این مانع فائق آییم؛ عطا كن بركت بر كوششمان،
قدرت بخش بر اشتیاقمان،
تا علیه هجومهای وحشیانه،
هماره شجاع داریم خود را.
به بالائی برافشانیم بیرق سبز را*؛
تا نمادی گردد،
نیكی و زیبایی را.
قدرت رازآمیز گیتی،
بركت خواهد داد ما را، و بهدست خواهیم آورد، هدفمان را.
از بین خواهیم برد بین مردمان دیواران را،
و دیوارها تركیده، صدا خواهد كرد، و برای ابد فرو خواهد ریخت،
و عشق و حقیقت بر زمین حكمفرما خواهد گشت."
*بیرق سبز اشاره به پرچم اسپرانتو دارد كه سبزرنگ بوده و ستارهاى پنجپَر، به نشانهی پنج قارهی جهان بر آن نقش دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر