دکتر سابیرا شان (استاهلبرگ) Sabira SHUN (STAHLBERG) آسیاشناس،چینشناس و اسپرانتوشناس فنلاندی است. او متولد 1968 است. سابیرا چند سالی هم عضو فرهنگستان اسپرانتو بوده است. در دههی 1990 او در جنبش اسپرانتو و به ویژه در سازمان جهانی جوانان اسپرانتودان بسیار فعال بود و چند سالی هم مسئولیتِ روابطِ خارجیِ آن را بر عهده داشت. شعر سابیرا کاملا زنانه و چنانچه از یک زن اسکاندیناویایی میتوان انتظار داشت فمینیستیی است. از سال 2002 به این طرف به اسپرانتو از وی مطلبی هنوز منتشر نشده است.
Amrenkontiĝo | دیدار عاشقانه |
Ne rigardu min tiel! | اینطوری نگاهم نکن |
Mi estas pli ol rozo, | بیش از گل سرخ، |
Cindrulino kaj fragila feo. | خدمتکاری کثیف یا یک جن هستم |
Vidu min | مرا بنگر |
mi havas propran cerbon | شعور خود را دارم |
du manojn kaj du piedojn - | دو دست و دو پا |
mi estas homo | انسانی هستم همانندِ تو |
Mi laciĝis esti via putino | خسته شدم از اینکه روسپیِ تو باشم |
nura pugo, piĉo kaj mamo | فقط کَپل و کس و پستان |
Mi estas pli | من بیشام |
Mi volas pli | بیشتر میخواهم |
Mi postulas pli | خواهان بیشام |
Ĉesu insulti min | بس کن بر من ناسزا را |
Ĉesu fari el mi varon, pupon, idioton | بس کن از من بسازی کالایی، عروسکی، احمقی |
Mi estas kato kun ungoj | گربهای هستم با چنگالهایی |
kaj akraj dentoj | و دندانهایی تیز |
Vidu | بنگر، چه تلالویی دارند در تاریکی |
Amfino | پایانِ عشق |
Estis pluva tago | روز بارانی بود |
Li portis ruĝan ĉemizon | پیراهنی قرمز بر تن داشت |
havis lipharojn | سبیل داشت |
kaj iom bluan rigardon. | و کمی نگاهِ آبی |
La trinkejo havis senluman koridoron | میخانه راهرویی کم نور داشت |
kaj nigran necesejon | و توالتی سیاه |
kun iom tro blua lumo | با مقداری نور آبیِ غلیظ |
tie kuris rato | آنجا قورباغهای دوید |
tie gutis akvo | قطره آبی چکید |
el krano | از شیر |
dum mia vivo frakasiĝis | در حالی که زندگیم از هم پاشید |
inter du manoj | بین دو دست |
inter du gamboj | بین دو ساق |
sub lia stinka spiro. | زیر نفس گنداش |
Restas nur ĉifonoj | فقط ژندههایی باقی ماندهاند |
kaj akvo gutis | و آب چکید |
trideksesfoje | سی و شش بار |
el likanta krano. | از شیرِ سوراخ |
Feliĉa amo | عشق خوشبخت |
De okulo al okulo mi vagis | از چشمی به چشمی پرسه زدم |
ĝis fine mi trafis la viajn | تا سرانجام به چشمانِ تو رسیدم |
La maro en ili | دریایی در آنها |
ondas je amo kaj verdas | از عشق موج میزند و سبز است |
Pri amo, vera amo | دربارهیِ عشق، عشقِ واقعی |
oni ne laŭte parolas | با صدایِ بلند حرف نمیزنند |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر